سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

مریضی سیدکوچولو

سلام عزیزم تو هنوزسرماخوردگیت خوب نشده تازه دیشب هم تب داشتی من خیلی نگرانتم مامان جون زود خوب شو خواهش میکنم اخه نمیدونم چیکاربرات انجام بدم خدا کنه زودخوب بشی عزیزدلم دیشب بابا محسن رو پیشونیت دستمال میذاشت تا تبت بیاد پایین ممنونم که اینقد کمکم میکنه تو بهترین بابای دنیا رو داری و من بهترین همسر دنیا ر و   ...
10 آذر 1391

سرما خوردگی ما سه تا

سلام پسرعزیزم خیلی وقت بودکه چیزی برات ننوشتع بودم اخه توی خونه کارداشتم  امروزهم مطلب خوشایندی برات ندارم تو سرماخوردی وبدجورسرفه میکنی بابامحسن و مامان هم سرما خوردیم این چندروز بایدازت مواظبت کنم که خوبه خوب بشی تازه قراره بابایی سیستمو عوض کنه شاید به این زودی ها نتونم بیام   ...
9 آذر 1391

عزیز دل مامانی

پسرم مرا ببخش به اندازه همه اخم هایی که کردم ، همه لبخند هایی که نزدم به قد صدایی که بلند شد.تو نیامدی که اینها را ببینی تو هرگز نیامدی،تو دعوت شدی به دنیایی که قرار بود فقط لبخند و نوازش باشد بی هیچ اخم تلخی.آه پسرم دل کوچک و معصومت که فاصله خنده و گریه را یک نفس میکند از خستگی چه میداند از تنهایی چه میداند از ترس از غم چه میداند،قرار نبوده تو بدانی تو ببینی.پسرم من قرار بود برای تو یک مادر همیشه شاد باشم تا فقط بخندی قرار بود شیرین باشم چون تلخی با مذاق کودکانه تو سازگاری ندارد،قرار بود خسته نشوم و تنهایی را تاب بیاورم فراموش کنم و از یاد ببرم که فراموش کرده ام تا شیرین بمانم .قول و قرارهایم یادم رفت دست کم گاهی فراموش کردم.من شایسته تو ...
2 آذر 1391